وقتی که بد بودم(پست چهارم)
دست نوشته های ناخوانا
رمانهای این وبلاگ، حاصل دیده ها و شنیده های من است.
درباره وبلاگ


سلام من یک روانشناس هستم و سعی می کنم اتفاقات واقعی افرادی که با اونها برخورد داشتم، به صورت رمان بنویسم. امیدوارم از خوندن رمانهای من لذت ببرین.

پيوندها
ردیاب خودرو









خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
mahtabi22

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 1:54 :: نويسنده : mahtabi22

به جعبه ی کادو شده ی توی دستم خیره ماندم. صدای نیما توی گوشم پیجید: شیرین جان قابل تورو نداره. بازش کن ببین خوشت میاد؟ به چشمانش نگاه کردم.به چشمان مشکی دخترانه اش. گیج و منگ گفتم: کادو واسه چیه؟
-
همینجوری واست گرفتم. بازش کن خانمی.
بازش کردم.خدای من.چه دستبند شیک و گرانی. حتما خیلی هزینه بابتش پرداخته بود. نگاهم را از دستبند گرفتم: نیما واقعا احتیاجی به این کار نبود. پسری حالا کادو هم می خواستی بگیری اینقدر گرون؟
-
خواستم چیزی بگیرم در حد و اندازه ی خودت شیرینم.تو خیلی بیشتر ازین ها برام ارزش داری.بیا، بیا ببندم دور دستت.
-
نه، نه.نمی خواد یعنی خودم می بندم.
-
سخته واست گلم کمکت می کنم.
دستبند را به دور دستم بست و ذوق زده گفت: چقدر به دستت میاد.اینقدر تو طلا فروشی ها گشتم تا از همه قشنگتر و واست پیدا کنم.اول می خواستم واست انگشتر بخرم. اما اندازه ی انگشتتو نداشتم. حالا به موقعش که همه چی اکی شد با خونواده ها میریم می خریم.
گوشم تکان خورد: با خونواده؟چی می گه این احمق؟
نگذاشت بیشتر فکر کنم.با هیجان گفت :تازه ه ه ه ه ، اینجا رو نگاه کن. و به زیر دستبندم اشاره کرد:گفتم اسمتم این زیر واست حک کنن.اسم منم کنارش.
به پشت دستبند نگاه کردم به انگلیسی نوشته بود نیما شیرین.
سردرد بدی گرفتم.این پسر دیوانه چه فکری پیش خودش کرده بود؟من بروم زنش شوم؟از این فکر واقعا نزدیک بود عق بزنم.
دستانم یخ زد. امروز چه روز گندی بود. دعوای با عسرین، احسان کوتوله، دیدن غزل و حالا خواستگاری غیر مستقیم نیما.
توی خودم رفتم و لام تا کام حرف نزدم.نیما اصلا نفهمید.مدام وراجی می کرد.برای خودش موزیک گذاشته بود و بشکن می زد. همراه خواننده می خواند.کاش خفه می شد.داخل پمپ بنزین شدیم: شیرینم بنزین بزنم الان میام.
سرم را تکان دادم. نیما از ماشین پیاده شد. از آینه ی بغل ماشین نگاهش کردم. سریع دست به کار شدم و دستبند را از دستم باز کردم و توی جعبه گذاشتم. داشبورت را باز کردم و جعبه را تقریبا پرت کردم داخلش.خواستم درش را ببندم که چشمم خورد به تایلونی از دارو.اول خواستم بی توجه باشم اما کنجکاو شدم.نایلون را سریع بیرون کشیدم و نگاهی به داروها کردم: عجججججججب
آلپرازولام، فلوکستین، نوروتریپتیلین....قرصهای ضد افسردگی بود. سالها پدرم از همین داروها مصرف می کرد. این داروها برای نیما بود؟دوز همه اشان هم بالاست. دفترچه ی توی نایلون را بیرون کشیدم و به صفحه اش نگاه کردم: نیما افرنچه.

مال خودش بود.یعنی اینقدر افسردگی اش حاد بود؟
دودل شدم: من می خوام امشب باهاش کات کنم.نکنه وضعش بدتر بشه بیوفته گردن من. نه بابا چیزیش نیست.
نگاهی به داروها برایم ثابت کرد که اشتباه می کنم.
باز هم بد شدم: به من چه.من مگه مسئول روح و روان دیگرونم.دوماه چت کردیم نزدیک یه ماه هم باهم بودیم.خوشم نیومد ازش.زور نیست که.نایلون را داخل داشبورت گذاشتم و درش را بستم.نیما داخل ماشین نشست و با لبخندی گفت: خانمی ببخشید معطل شدی.

....
میدان گلها بودیم.از ماشین پیاده شدم.نیما نمی رفت: شیرینم بیا برسونمت خونه.
همین مانده بود که خانه مان هم نشانش دهم: نه عزیزم خرید دارم.بابت امروز ممنونم.خیلی خوش گذشت.مراقب خودت باش.بابت کادوی خوشگلت هم ممنون.
و برای اینکه مجبور نشوم دستم را نشانش دهم سریع خداحافظی کردم. و به سمت یکی از خیابانهای اصلی رفتم: امشب با تلفن هم می توانستم شرش را از سرم کم کنم.

دوباره صدای خبیثم توی گوشم پیجید: این افسردگی هم داره ببین چجوری به پات بیوفته از امشب.به به به.تا تو باشی نیما خان زرتی خودشیرینی نکنی دستبند بخری بگی با خونواده انگشتر می خریم.احمق کودن.کم مونده بود عاقد بیاره عقدم کنه.
ساعت نزدیک 8 بود که وارد خانه شدم.کسی خانه نبود.حتما مادرم دوباره رفته بود خانه ی عسرین.همیشه وقتی خیلی از من حرف می شنید برای چندروزی جلوی چشمم آفتابی نمی شد: بهتر قیافه ی نکیر و منکرشو نمی بینم.امشب هم ممکنه بخوام سر این نیمای پپه داد و قال کنم.همون بهتر خونه خالی باشه.
چشمانم برق زد.کم کم داشتم فکر می کردم من بد نبودم، بیمار روحی بودم.

....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: